۱۳۹۰ خرداد ۲, دوشنبه

شرافت ایرانیان

پادشاه ایران زمین پاکور (دوم) فرزند بلاش یکم و بیست و سومین پادشاه اشکانی

به تندی با ارتشدار خود برخورد کرد و گفت : چرا به یکی از مخالفین روم

(نرون قیام کننده در امپراتوری روم) اجازه ورود به ایران و تیسفون

( پایتخت ایران زمین ) را دادید ؟

من و رومی ها با هم پیمان بسته ایم که به مخالفین هم پناه ندهیم .

ارتشدار گفت : اما آنها به مخالفین ما کمک می کنند .

پاکور در حالی که برافروخته بود گفت :

آنها پستی خویش را به نمایش می گذارند ،

اما پیمان یک اشک (لقب پادشاهان اشکانی) نباید به ننگ کشیده شود .

شما باید به آن فرد مخالف کشور روم ، در مرز می گفتید به جای دیگری برود .

اما امروز مجبورم به خاطر شرافتمان این مخالف دولت روم را به کشورش برگردانم .

ارتشدار گفت : اما امپراتوری روم به خون ما تشنه است...

پادشاه ایران زمین گفت:

ما ایرانی ها تشنه امنیت ، راستی و درستی هستیم

و بر پیمانهای خویش استوار خواهیم بود .

ما ترسی از امپراتوری روم نداریم و می توانیم همانند همیشه شکستشان دهیم

اما این راهکار کشورداری نیست ما باید امنیت را تقویت کنیم

نه دست اندازی و دشمنی را ...

شاید برای ارتشدار ، سخنان پاکور امپراتور کشورمان چندان هوشیارانه نبود ،
اما پاکور به ارزش پیمان خویش باور داشت .

ارد بزرگ اندیشمند برجسته کشورمان می گوید :
(برای آنکه روانت را بپروری ، ابتدا با خود یکی شو) .

و براستی پاکور نماد چنین فرهمندی بود .
در طی سی سال پادشاهی پاکور دوم بر امپراتوری ایران زمین

جنگی بین ایران و روم رخ نداد

و مردم در شادی و امنیت زیستند ...

چرا پشت سر مسافر آب بر زمین می ریزند؟

هرمزان در سمت فرمانداري خوزستان انجام وظيفه مي‌كرد. هرمزان كه يكي از فرمانداران جنگ قادسيّه بود. بعد از نبردی در شهر شوشتر و زماني كه هرمزان در نتيجه خيانت يك نفر با وضعی نااميد كننده روبرو شد، نخست در قلعه‌اي پناه گرفت و به ابوموسي اشعري، فرمانده تازيها آگاهي داد كه هر گاه او را امان دهد، خود را تسليم وي خواهد كرد. ابوموسي اشعري نيز موافقت كرد از كشتن او بگذرد و وي را به مدينه نزد عمربن الخطاب بفرستد تا خليفه درباره او تصميم بگيرد. با اين وجود، ابوموسي اشعري دستور داد، تمام 900 نفر سربازان هرمزان را كه در آن قلعه اسير شده بودند، گردن بزنند.

پس از اينكه تازيها هرمزان را وارد مدينه كردند، ... لباس رسمي هرمزان را كه ردائي از ديباي زربفت بود كه تازيها تا آن زمان به چشم نديده بودند، به او پوشاندند و تاج جواهرنشان او را كه «آذين» نام داشت بر سرش گذاشتند و ويرا به مسجدي كه عمر در آن خفته بود، بردند تا عمر تكليف هرمزان را تعيين سازد. عمر در گوشه‌اي از مسجد خفته و تازيانه‌اي زير سر خود گذاشته بود. هرمزان، پس از ورود به مسجد، نگاهي به اطراف انداخت و پرسش كرد: «پس اميرالمؤمنين كجاست؟» تازيهاي نگهبان به عمر اشاره‌اي كردند و پاسخ دادند: «مگر نمي‌بيني، آن اميرالمؤمنين است.»

... سپس عمر از خواب برخاست. عمر نخست كمي با هرمزان گفتگو كرد و سپس فرمان داد، او را بكشند.

هرمزان درخواست كرد، پيش از كشته شدن به او كمي آب آشاميدني بدهند. عمر با درخواست هرمزان موافقت كرد و هنگامي كه ظرف آب را به دست هرمزان دادند، او در آشاميدن آب درنگ كرد. عمر سبب اين كار را پرسش نمود. هرمزان پاسخ داد، بيم دارم، در هنگام نوشيدن آب، مرا بكشند. عمر قول داد تا آن آب را ننوشد، كشته نخواهد شد. پس از اينكه هرمزان از عمر اين قول را گرفت، آب را بر زمين ريخت. عمر نيز ناچار به قول خود وفا كرد و از كشتن او درگذشت. این باعث بوجود آمدن فلسفه ای شد که با ریختن آب بر زمین، یعنی زندگی دوباره به شخصی داده می شود تا مسافر برود و سالم بماند

۱۳۹۰ اردیبهشت ۲۷, سه‌شنبه

ای بی خبران!راه نه آن است و نه این

قومی متفکرند در مذهب و دین/قومی به گمان فتاده در راه یقین/می ترسم از آن که بانگ آید روزی/که ای بیخبران راه نه آن است ونه این/امام خراسان حجه الحق سیدالحکما المشرق و المغرب حکیم ابوالفتح غیاث الدین عمرابن ابراهیم خیامی شاعر،فیلسوف،منجم و ریاضیدان نامی ایران وجهان دراوایل قرن پنجم هجری درنیشابورخراسان متولدشد.خیام یعنی خیمه سازواین حرفه پدرش بود.نظامی عروضی صاحب چهارمقاله اورا منجم شمرده،بیهقی وی رافیلسوف دانسته،عمادالکتاب اورا شاعرگفته،نجم الدین رازی او راازفضلای سرگشته دانسته ودیگران نیزدرباره اوسخن ها گفته اند.خیام نزدامام موفق نیشابوری درس خوانده و همکلاس حسن صباح وخواجه نظام الملک بوده است.او مدتی راهم نزدشیخ الرییس ابوعلی سینا به علم اندوزی مشغول بوده.وی سال467بدستورملکشاه اقدام به اصلاح تقویم نمودوتقویم جلالی که از دقیق ترین گاه شمارهای عالم است راتنظیم نمود از وی چندین کتاب مهم در نجوم وریاضی وفلسفه به جامانده.رباعیات خیام ازبهترین اشعاری است که تاکنون سروده شده.خیام درسال517هجری درنیشابور فوت نمود